مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
جـود خـداوندیَ است در کف جودش شعـشـعۀ کـبـریـاست ضوء وجـودش عرصۀ لاهـوت شـمّـهای ز حـدودش هـست حـدودش ثُـغـور حـیّ ودودش آنـکـه ودود از مـیان خـلـق ستـودش طـبـق تـفـاسـیر نـصّ سـورۀ رحـمان او و حـسیناند شرح لـؤلؤ و مرجـان خیـمه و خـرگـاه اوست عـالم امکـان روح صلات از ویست فرض به انسان در دل این خـیـمـه قـائمست عـمودش شـبّـر آل عـلـی، حَـسـن شـده نـامـش او که کـلام خـداست ضبط به کامش دشمن و یـارند ریـزهخـوار طعـامش جـن و مـلک مـانـدهاند محـو قـیامـش خـیــل بــنـیآدمانـد مـات ســجــودش إن ذُکـــٍرَ الـخَــیــرُ کـــانَ أوّلُ ذِکــراً دفــتـــر تـقــدیــر را نــمــوده مــدوّن او که نـظامـش نـظام اقـوم و احـسـن اوست که تجرید کرده از همه روزن او که به معـراج رفـتـه گاهِ قـعـودش رحمت و رحمست در سرائر اسمش نـور خـدا جلوه کرده قسم به قـسمش ورد ثـبـوتـیّه است حـرز طـلـسـمـش آنکه برافکنده تیـر جور به جـسـمش بـاد خـدنـگ خـدا به چـشم حـسـودش بـقـعـه نـدارد اگـرچه فـرش مـزارش بــال مــلـک بــوده اسـت آیـنـهدارش گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش پود زمـان بوده است بـسته به تارش تار زمین تاب خـورده در دل پودش هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد قطرهشکیبی از او به روز ازل خورد قاسم او از عموی خویش عسل خورد قـفـل اگر بر جـدال اهل جـمل خورد هان! حسن بن علیست آنکه گشودش قـوس صعـودش نه تـنـزُّل دمد از آن دست کـشد جزء را و کُـل دمد از آن جـلـوه کند گر به خار گـل دمد از آن عـین دعـا هست و تـبـدُّل دمـد از آن در همه عالم بـبـین ظهـور و نمودش سفرۀ او خاص و عـام داشت نه واللّه بـیـم خـواص و عـوام داشـت نه واللّه نـهـی ز اهـل جــذام داشــت نـه واللّه زخــم دلـش الـتــیــام داشـت نـه واللّه او که غـریـبست در میان جـنـودش پـیـر زن تـیـر زنـی رفت و نـفـهـمـید این بدنی را که به تیرش شده تـقـیـید هست از آیـات نـور و سورۀ تـوحـید میرود از این دنی به عـالـم تجـریـد روح مجرد شدهست و نیست قیودش؟ |